#فصل_نرگس_پارت_19

چشم‌هایش فریاد می‌زدند و صدای آهنگ، با اینکه کم بود؛ ولی روانی‌اش می‌کرد. سر بلند کرد و عادی نشست و نوشین باز ساکت نماند:

- امتحانت رو خراب کردی؟

و امین احمقانه به این فکر می‌کرد که او می‌خواست صمیمی شود، چرا از ابتدا فعل مفرد به کار نمی‌برد؟ خنده‎ی کوتاهش هم از این گمان مسخره بود که هرگاه اعصابش ناآرام می‌شد، همه می‌پرسیدند «امتحانت رو خراب کردی؟»

از خنده‌اش، نوشین هم از حالت نگرانی خارج شد و با اخمی ریز گفت:

- فکر کردم داری گریه می‌کنی، چته؟

از بی‌حوصلگی‌اش به‌خاطر حضور آن دختر، نفسش را آرام پرتاب کرد و برای از سر راندنش، رو به‌ چهره‌ی شرقی و نسبتاً زیبای نوشین که زیپ کیفش را می‌بست، با بی‌قیدی گفت:

- جانم؟ بگو.

مردم در روز ممکن است خیلی واژگان یا جملات را استفاده کنند که هیچ ربطی به موقعیت و وضعیتشان نداشته باشد و تنها یک تکه‌کلام یا نمایه باشد؛ اما امان از برخی‌ها که گاهی کوچک‌ترین حرفت را به منظور گرفته و با همان می‌خواهند کل زندگی‌ات را به گند بکشند. مانند امینی که بی‌اراده و از سر عادتی که کل جهان می‌دانستند تکه‌کلامش در مواقع بی‌حوصلگی‌اش همیشه «جانم؟ بگو» است.

حرفی زد و نوشین به نفع خودش، هر برداشتی که دلش می‌پسندید کرد؛ پس سریع‌تر زیپ طلایی کیف چرم مشکی‌اش را بست و با چشمانی ستاره‌باران، خطاب به امین که دست چپش از پشت آویزان صندلی بود با خنده و با به نمایش گذاشتن دندان‌های ارتودنسی‌شده‌اش گفت:

- اصل میدی؟

امین یک تای ابرویش را بالا برد و با خود فکر کرد آدم تا چه حد می‎تواند مسخره باشد، یک دور نگاه به خیابان کرد و گفت:

- امین، 17.

romangram.com | @romangram_com