#فصل_بادبادک_ها_پارت_99
به ساعت روی دیوار نگاه کردم. 4:30 . دوباره به سمت جمع 7-8 نفره برگشتم. چند مرد توی رده های سنی مختلف در حال قهوه خوردن و بحث درباره ی پوسترهایی بودند که من هنوز ندیده بودم. به عنوان مهمان ویژه زودتر از همه اومده بودیم. از نیم ساعت پیش تا همین الان، مردها که اغلب استادهای افشار بودند، با لبخند معنی داری به من که تنها زن جمع بودم نگاه می کردند. شاید تصور می کردند رابطه ی خاصی بین من و افشار وجود داره.
بعد از چند سال که از محیط دانشگاهی دور بودم این حرف های تئوریک و نقدها خیلی جالب بود. ولی اگر جمع کمی آشناتر و صمیمی تر بود، انقدر موذب نبودم. به خصوص که هنوز پوسترها رو ندیده بودم و نمی دونستم درباره ی چی بحث می کنند.
ضربه ای به در خورد و دختر خوش پوشی که موقع ورود هم دیده بودمش، وارد شد و گفت: دکتر افشار! مهمون ها توی لابی هستند. هر وقت صلاح می دونید رسماً شروع کنیم.
افشار رو به جمع گفت: اگر اجازه بدید به مهمون ها ملحق بشیم. البته امیدوارم آخر جلسه من رو از نظراتتون محروم نکنید.
مردها هم با شوخی حرفش رو تأیید کردند و بلند شدیم. سرم رو توی لابی چرخوندم که آشنا پیدا کنم. پونه و ایمان به طرفم اومدند. پونه کنار گوشم گفت: اون تو چه خبر بود؟
- تحلیل پوسترها.
- فقط؟
بهش چشم غره رفتم. ایمان گفت: بله دیگه. کامران جون و تو و...
به سر تا پام اشاره کرد و ادامه داد: تیپ زدی؟!
مانتوی کوتاه ساتن طلایی پوشیده بودم که آستین سه ربع بود و با شلوار جین ترکیب جالبی می شد.
- من همیشه خوشتیپم!... رستار نیومد؟
ایمان: نه. تو کارخونه کار داشت.
پونه: فکر نکنم اصلاً دعوت شده بود!
من: دعوت کردنی نیست پونه.
پونه: حالا اون رو ول کن. از این شازده چه خبر؟
به سمت افشار که با گروهی از دانشجوهاشمحاصره شده بود، برگشتم و گفتم: ایمان چیزی از sms هاش بهت گفته؟
- من بو می کشم. نیازی به گفتن ایمان نیست.
افشار به همراه خواهر و خواهرزاده هاش به طرفمون اومد. با هم دست دادیم و احوالپرسی کردیم که زیادی خودمونی به نظر می رسید.
کتی رو به من گفت: قرار نبود تا کریسمس ایران بیام ولی مگه می شد گالری کامران رو از دست بدم. تو خوبی قربونت برم؟
پونه نیشخندی به من زد و من جواب دادم: کار خوبی کردید. من هم خوبم... زن عمو و عمو چطورند؟ بچه ها؟
- خاله و بچه ها همه خوبند. سلام می رسوندند... مامان هم دلش می خواست بیاد... بس که تعریفت رو از کامی شنیدیم.
romangram.com | @romangram_com