#فصل_بادبادک_ها_پارت_40


- پس چرا با مدیر مالی هماهنگ نکردی؟

- چطور مگه؟

- حقوق کارگرهای دو بخش عقب افتاده... مگه رقم اون چک چقدره؟

- اون قدر درشت نیست. حتماً حسابداری به خنسی خورده!

- ای بابا.

- باید برم. خدافظ.

گوشی رو گذاشت. به طرف حسابداری و مالی رفتم. از کنار هر کس رد می شدم غر غر می کرد. داخل بخش مالی هم کمی متشنج بود. منشی شمس من رو می شناخت و بدون هماهنگی وارد شدم. بعد از احوالپرسی سرسری گفتم: شما از اختلال بخش 6 و 7 اطلاع دارید؟

- بله. صبح با من تماس گرفتند.

- کارخونه به مشکل مالی خورده و شما به هیأت مدیره خبر ندادید؟!!

- راستش...

- ...

- مدتی میشه که سیاست های کارخونه عوض شده. همونطور که می دونید نمایندگی های خارج از کشور موفق نبودند. هزینه هاشون بیشتر از سودشون بود. یعنی عملاً صادرات نداریم. وضعیت ارز و تحریم ها هم باعث شده انتظارات رو بیاریم پایین تر. اکثر معامله ها با چکه.

- متوجه ام. ولی...

- اجازه بدید... تا نیمه ی ماه صندوق حقوق پر نبود که یک اتفاق بسیار نادر بود. اگر سوابق مالی رو چک کنید...

- آقای شمس! من برای رفع مشکل اینجام. برای بازخواست از طرف پدرم نیومدم. اما اگر مشکل سریع تر حل نشه، ممکنه کار به اونجاها هم بکشه!!!

می دونستم با این حرفم کمی می ترسه و واضح تر توضیح میده

- الان حساب ها پره ولی ما اجازه ی برداشت و واریز حقوق رو نداریم.

با تعجب گفتم: چرا؟!!

- دستور از بالاست.

معلوم بود که از بالاست! از همین طبقه ی سوم!


romangram.com | @romangram_com