#فردا_بدون_من_پارت_89

نگاهی بہ اهوراانداختم کہ باخم خیره شده بود

اهورا:"فقط باهاش رقصیدی دیگہ،من منظورم این بودکہ باهیچ دختری دوست نمیشہ"

من:"یکم صبرکن پیشنهاددوستیم میده"

اهورا:"شنیده بودم دختراخیلی خیال باف ورویایین ولی فکرنمیکردم تااین حدباشہ"

چیزی نگفتم کہ عرشیاروبہ عرفانہ گفت:

"بریم برقیصیم؟"

عرفانہ:"باشہ"

آنیتا:"سیاماهم بریم؟"

سیاوش:"بریم عشقم"

اون چهارتارفتن وچندلحظہ بعدنریمان اومدپیشمون،اهورا،کیارش وشهابوبهش معرفی کردکہ باهم دست دادن واظهارخوشبختی کردن نریمانبرگشت طرف منوگفت:

"راستش اومدم اینوبهت بدم بگم خوشحال میشم باهم باشیم"

کارتی روکہ بہ طرفم گرفتہ بودازدستش گرفتموگفتم:

"باهم کہ نہ"

دستمودوربازوی کیارش حلقہ کردموادامہ دادم:

"کیارش نامزدمہ،ولی میتونیم باهم مثل دوتادوست باشیم برعکس خواهرت اخلاقت خوبہ"

نریمان:"چہ حیف یعنی شانسی ندارم؟"

من:"نہ تاوقتی عشقم هست"

نریمان دمغ گفت:

romangram.com | @romangram_com