#فردا_بدون_من_پارت_88
نریمان:"میگم اسمت چیہ؟"
من:"آرام،آرام مهرجو"
نریمان:"اسمت بہ شخصیتت نمیاد"
من:"چطور؟"
نریمان:"بنظردخترآرومی نمیای ،شایدخودتوآروم نشون بدی ولی معلومہ شیطونی"
من:"روانشناسی؟"
نریمان:"نہ ولی بهش علاقہ دارموکموبیش کتاباشومطالعہ میکنم"
ازبالای شونہ هاش نگاهی بہ بچہ هاکردم کہ مهدیہ دستشوبہ نشونہ لایک بالا آورد وآنیتام چشمکی واسم زد عرفانہ وشهابم اومده بودن شهاب داشت باحرص نگاهم میکردعرفانہ ام داشت چیزی بهش میگفت
آهنگ کہ تموم شدنریمان گفت:
"ممنون کہ پیشنهادموردنکردی"
لبخندی زدموگفتم:
"من بایدبرم پیش دوستام ،فعلا"
متقابلا لبخندی زدوگفت:
"بازم ممنون ازهمراهیت ،فعلا"
دوباره بانازبہ طرف بچہ ها رفتم همین کہ بہ میزمون رسیدم رفتم کنارکیارشی کہ بہ شدت اخم کرده بود
کیارش:"آرام بعدابہ حسابت میرسم"
من:"بیخیال کیا فقط میخواستم یسری چبزاروبہ لعضباثابت کنم"
romangram.com | @romangram_com