#فردا_بدون_من_پارت_87

بالارفتہ جاموازدستش گرفتم کہ گفت:

"ازدوستای ناردیسی؟"

من:"خدانکنہ "

نریمان:"ها؟"

من:"منوناردیس فقط باهم تویہ دانشگاهیم ولی باهم دوست نیستیم،راستش اصلاازخواهرت خوشم نمیاد"

باتموم شدن حرفم قیافمودرهم کردم کہ بلندزدزیرخنده نگاهی کہ بہ میزی کہ بچہ هااونجابودن انداختم کہ دیدم همشون زل زدن بہ مادوتا

نریمان:"دختررکی هستی"

من:"خُب بالاخره هرکی یہ اخلاق بدب داره دیگہ"

نریمان:"بنظرمن کہ اصلابدنیست"

همون لحظہ آهنگ لایتی پخش شدمهمونازوج زوج رفتن بہ پیست ومشغول رقص تانگوشدن داشتم بہ پیست نگاه میکردم کہ نریمان دستشوبہ طرفم درازکردوگفت:

"افتخارمیدیدمادمازل"

جام تودستموآروم چرخوندم وکمی مزه کردم وگفام:

"ترجیح میدم بیننده باشم"

سنگین خندیدوگفت:

"لطفا"

جاموروی میزگذاشتم دستموبانازگذاشتم تودستش رفتیم بین رقصنده هاواون دستشوگذاشت پشت کمرم کہ منم دستامودورگردمش حلقہ کردم وآروم آروم خودمونو باآهنگ تکون دادیم

نریمان:"راستی اسمت"

من:"اسمم؟"

romangram.com | @romangram_com