#فردا_بدون_من_پارت_86
گفتم:
"نگاه کن،الان نشونت میدم همتون مثل همین"
آروم ازشون فاصلہ گرفتم کہ کیارش گفت:
"آرام کجامیری ؟وایستاببینم"
چشمکی واسش زدموگفتم:
"زودمیام"
بہ طرف میزی کہ نریمان بودرفتموسعی کردم قدماموحرکاتم بانازباشہ ،بہ نزدیکای میزش کہ رسیدمومطمئن شدم میتونہ ببینتم
خودموکوبوندم بہ پسرمستی کہ داشت میومدولی جوری کہ بہ نظرمیومداون خورده بهم جام مشروب ازدستم افتادوبیشترش ریخت رواون پسرمستہ
پسره:"حواست کجاست خوشگلہ"
من:"خُب توکہ جنبشونداری غلط میکنی اینقدرمیخوری"
پسره شونہ هاموگرفتوگفت:
"اوه خوشگـــــــــلہ چی میگی"
دستموگرفت کشیدکہ همون نریمان اومدوگفت:
"خانوم مشکلی پیش اومده؟"
من:"آره ولی بہ تومربوط نیست"
باتعجب نگاهم کردکہ پسرمستہ دستموکشیداَه بااینکہ مستہ ولی زورش زیاده خواستم دستموازدستش بیرون بکشم کہ نشدنریمان بایہ پوزخندداشت نگاهم میکردبرگشتم طرفش وخیره شدم بہ چشماش کہ دستموآروم ازدست پسره جداکردوفرستادش بره ،بعدم بیتوجہ بهم رفت سرمیزش پشت سرش رفتم سرمیزشویکی ازجاموروبرداشتم ورفتم گوشہ ای کہ بهم دیدداشتہ باشہ بہ دیوارتکیہ دادم جامموسرکشیدم کشیدم چندلحظہ بعدجامی بہ طرفم گرفتہ شدسرموآوردم بالاکہ دیدم باابروهای
romangram.com | @romangram_com