#فردا_بدون_من_پارت_85
شهاب بغلم وایستاده بودواسہ همین سرموبردم نزدیک گوشش وآروم گفتم:
"البتہ تعجبیم نداره چون خودتم همین شیوه روبکارمیبری"
شهاب باصورت سرخ شده ازعصبانیت نگاهم کردوباقدمای بلندبہ طرف حیاط ویلارفت
عرفانہ:"اووف آرام بازچی گفتی بهش؟ توروخدااینقدرعصبیش نکن ."
بعدم بادورفت همون سمتی کہ شهاب رفتہ بود
سیاوش:"آرام چی گفتی بہ شهاب اونطوری قاط زد؟"
باتعجب گفتم:
"من؟من چیزی نگفتم اون خودش قاطیہ"
باکمی مکث همونطورکہ بہ اهورانگاه میکردم گفتم:
"ولی شهاب راست میگہ امکان نداره باکسی نباشہ"
اهورا:"نریمان بعداینکہ نامزدش مُرددیگہ بہ هیچ دختری نزدیک نشد"
من:"امکان نداره"
اهورا نگاهی بہ طرفی کہ نریمان بودانداختوگفت:
"نگاه تنهاست ،اون بعدمرگ جسیکاقیدهمہ دختراروزد"
من:"میخوای نشونت بدم اینطورنیست؟"
اهوراچشماشوریزکردوگفت:
"یعنی چی میخوای چیکارکنی؟"
جام مشروبی ازروی میزبرداشتم همونطورکہ یکمشومزه میکردم
romangram.com | @romangram_com