#فردا_بدون_من_پارت_77
بعدم منوازآوردپایینوگذاشت زیردوش ،وای آبش سرده سرد بود جیغی کشیدم برگشتم طرف سیاوش کہ سرشوداده بودعقبو میخندیداومدم کناروهلش دادم کہ بہ زیردوش کہ متاسفانہ افتادو نشدبره زیرآب ولی خُب اشکال نداره شامپوروبرداشتم دروشوبازکردموکلش خالی کردم روموهاش شک زدن نگاهم کردم کہ زبونموتاتہ واسش درآوردم ازجاش بلندشدولی دوباره تشست گفت:
"آی نشیمنگاهم "
خندیدم کہ خواست بهم حملہ کنہ ولی ازدوباره نشستو گفت:
"آی چشمم آخ چشمم سوخت ،آی آرام آب بده چشمم سوخت "
دستشو گرفتموبلندش کردم وهلش دادم زیردوش کہ آبش سردبودکہ دوباره باداداگفت:
"وای یخ زدم"
عصبی اومدطرفم کہ زودی ازحموم اومدم بیرونودروقفل کردم کہ دبدم بچہ باتعجب زل زدن بہ من
من:"هاچیہ؟"
مهدیه:"منکہ این روی شیطونتوندیده بودم"
عرفانہ:"منم امروز بعددوسال دیدم"
چشم غره ای بهشون رفتموگفتم:
"آنی یہ چی بده بپوشم"
آنیتا:"همون لباسی کہ واسہ تولدناردیس آوردیوبپوش دیگہ ماهم میخوایم آماده شیم"
باشہ ای گفتم رفتم تویکی ازاتاقا کہ عرفانہ ام اومدوساکموگرفت طرفم گفت:
" بیا اینم ساکت زودلباستوبپوش ببینم "
موهاموباسشوارخشک کردم لباسموپوشیدم کہ عرفانہ گفت:
"پس بگوچراخانوم دیروزازهیچ لباسی خوششون نمیومد،خیلی خوشگلہ آرامی"
romangram.com | @romangram_com