#فردا_بدون_من_پارت_40


آرزوجون خندیدوگفت:

"خُب کدومتونواول درست کنم؟"

من:"مهدیہ رواول درستش کنیدمن نمیخوام زیادروم کارکنید"

آرزوجون لبخندی زدو مهدیم اهـــــوع کشداری گفتو رفت نشست روصندلی منم تواون فاصلہ کہ آرزوجون مهدیہ رودرست میکردیکم آهنگ گوش کردموناخنامولاک زدم باصدای آرزوجون چشم ازگوشی برداشتم

آرزوجون:"اینم ازمهدیہ ،آرام جان عزیزم بیاتوام اماده کنم بعدش برم سراغ خودم"

نگاهی بہ مهدیہ کہ بانیش بازخودشوتوآینہ دیدمیزدکردموگفتم:

"خوشگل شدی"

بعدم زفتم روصندلی میزآرایش آرزوجون نشستم تامنم آماده کنہ

مهدیہ:"جــدی؟ خوب شدم؟"

من:"آره خوشگل شدی"

واقعنم خوشگل شده بودلباس آبیش توی تن سفیدش خودنمایی میکردوهارمونیہ قشنگی بارنگ چشماش ایجادکرده بودآرایششم ملایم بوددرکل خیلی نازشده بود،بعدیہ ساعت کارمنم تموم شدانصافا آرزوجون سنگ تموم گذاشتہ بودومنی کہ اینقدرسختگیربودم ازکارش راضی بودم آرایشم خیلی مات بودوموهامم کہ لختہ لخت بودوبزورپایینشوفرکرده بودوبهم میومد خودم کہ راضی بودم بعداینکہ لباس مشکی زنگموپوشیدم مهدیہ کہ تااون لحظہ تواتاق خودش بوداوندتوویہ چندلحظہ نگام کردوگفت:

"وای آرام خیلی ملوس شدی"

نگاهی بہ آرزوجون انداختم وگفتم:

"کاره آرزوجونہ دیگہ"

وروبہ آرزوجون ادامہ دادم

من:"مرسی آرزوجون"

همونطورکہ داشت آرایش میکردگفت:


romangram.com | @romangram_com