#فردا_بدون_من_پارت_41

"من کاری نکردم خودت خوشگل بودی"

همون لحظہ گوشیہ مهدیہ زنگ خوردکہ رفت یہ گوشہ وجواب دادبعداینکہ تماسوقطع کردروبہ آرزوجون گفت:

"مامان میریم شماوباباهم زودبیاین"

بعدازخدافظی باآرزوجون باهم ازخونہ خارج شدیم کہ مهدیہ رفت سمت یہ جنسیس آبی درجلوروبازکردوبہ منم اشاره کرد سوارشم درعقبوبازکردم نشستم سلامی کردم کہ پسره برگشت طرفم بادیدنش چشمام گردشده وباتعجب خیره شدم بهش این اینجاچیکارمیکنہ؟

****************************************

یعنی چی چراداریم باماشین این میریم ؟اهوراومهدیہ خیلی صمیمی بهم سلام کردن وازتیپ وقیافہ هم تعریف کردن ،چقدرصمیمین! اهوراازآینہ نگاهی بهم انداختوگفت:

"قبلناسلام میکردن"

بیتفاوت نگاهی بهش انداختم وگفتم "اون قبلنابود"

ترسناک نگاهم کردکہ پروپروزل زدم بہ چشماش کہ آخرش بایہ چشم غره ماشین روشن کردمهدیہ زدزیرخنده گفت:

"خیلی باحال بودایــــــــــــــــــــــــــــــول"

بااهوراهم زمان گفتیم:

"چیـــش باحال بود؟"

باگفتن این حرف دوباره ازتوآینہ باحرص بهم نگاه کردیم کہ مهدیہ باززدزیرخنده،اهوراباحالت مسخره ای روبہ مهدیہ گفت:

"چہ خوش خنده شدی امـــــــروز"

مهدیه:"ولی یہ چی بگم؟"

وقتی جوابی ازطرف ما نشنیدگفت:

"میگم بهتره دیگہ باهم صلح کنید"

همون لحظہ گوشیم زنگ خوردنگاهی بہ صفحش انداختم کہ دیدم آرسامہ

romangram.com | @romangram_com