#فردا_بدون_من_پارت_32


آنیتا:"آرام امشب بامهدیہ بیاین خونمون من خیلی استرس دارم عرفانہ ام مریضہ نمیتونہ بیاد خدافظ"

سریع قبل اینکہ قطع کنہ گفتم:

"آنیتاکاکجابیایم مجلس بزرگاس مابیایم اونجاچی بگیم؟"

آنیتا:"کی گفتہ شماقراره بیایدتومجلس شماتواتاق میمونیدتامجلس تموم شہ ،میدونی آخہ خیلی خوشحالم بعد رفتنشون بایدخودموخالی کنم دیگہ"

بعدم بدون اینکہ بزاره من چیزی بگم تلفنو قطع کرد ،دختره خل مردم دوست دارن منم دوست دارم

زنگ زدم بہ مهدیہ وآدرس خونشونو ازش گرفتم و باهاش هماهنگ کردم کہ کی میرم دنبالش ،ساعت چهاربودکہ کم کم آماده شدمو بہ آرسام خبردادم کہ دارم میرم ،سوارتاکسی شدموآدرس خونہ مهدیہ اینارودادم

بعدنیم ساعت رسیدم دم خونشون اوم گفت پلاک ۵۸ دیگہ مطمئن نبودم یا۵۸بودیا۶۸خُب اشکال نداره زنگ هردورومیزنم ببینم کدومہ دیگہ رفتم زنگ خونہ ای روکہ پلاک ۵۸بودوزدم کہ کسی جواب ندادیہ چنددقیقہ مستقیم زنگ زدم ولی هیچ کس جواب ندادش حتماپلاک ۶۸ خونشون رفتم وبعدپیداکردن خونہ زنگوفشاردادم کہ یہ پسری جوابداد:

"بلـــــہ؟"

من:"ببخشیداینجاخونہ ی آقای افشاره؟"

پسره:"نہ اینجاخونہ آقای فهیمہ"

من:"شمانمیدونیدایشون کجازندگی میکنن؟"

پسره:"چرا"

من:"خُب کجا ؟"

پسره:"همینجا"

حرصی بہ آیفون نگاه کردم وگفت:

"پس چرامیگیدخونشون اینجانیست"

پسره:"شماگفتیدخونہ آقای افشاراینجاست کہ خُب نیست ایشون اینجازندگی میکنن منم جواب سوالتونو دادم دیگہ"


romangram.com | @romangram_com