#فردا_بدون_من_پارت_3
پسره:"چرااونوقت؟حتمابخاطراینکہ لطف کردم وگذاشتم امروزجای منودوستم بشینی آره؟یانہ بخاطراینکہ جفتک پروندی وهیچی نگفتم هوم ؟کدومشون؟ "
نفسام ازشدت عصبانیت تندترشده بودعرفانہ کہ متوجہ تغییرحالتم شده بودبازوموگرفت وآروم گفت:
"بیخیال آرام بیابریم"
بازموازدستش بیرون کشیدمویہ دستمومشت کردم درحالی کہ جلوی دهنم گرفتہ بودم گفتم:
"اوه راست میگی نیازبہ عذرخواهی نیست،آخی عزیزم ببخشیدکہ متوجہ نشدم توکوری ومنوندیدی"
باخونسردی نگاهم کردوگفت:
"اگہ اراجیفت تموم شدبروکنارکہ وقت باارزش منورفیقم بخاطرتوداره تلف میشہ"
بیشترازاینکہ ازحرفاش حرص بخورم ازخونسردیش حرصم گرفت واسہ اینکہ حرصمو خالی کنم پاموبردم عقبویہ لگدمحکمتر بہ اون یکی پاش زدم کہ باعصبانیت گفت:
"واسہ اینکہ ثابت کنی خری لازم نیست هی جفتک بپرونی ازهمون اول کہ دیدمت خودم فهمیدم "
دوستش دستش و گرفت وگفت :
"بستہ دیگہ اهورا،داری زیاده روی میکنیا"
من:"پسره ی بیشعور،خرخودتی وجدوآبادت "
تااین حرفوزدم قرمزترشدوحملہ کردسمتم کہ دوستش سریع بازوشوگرفت و گفت :
"بسہ دیگہ"
ازاینورم عرفانہ هی دست منومیکشیدومیگفت :
"بیابریم دیگہ،بیخیال آرام بیابریم توروخدا"
برعکس عرفانہ کہ خیلی مضطرب بنظرمیرسیدآنیتاداشت بالذت نگاهمون میکرد(همیشہ ازدعواخوشش میومد)روبہ بچہ هابالحن مسخره ای گفتم:
romangram.com | @romangram_com