رمان فردا بدون من

#فردا_بدون_من_پارت_20


سیاوش:"بہ جون خودت کہ اگہ باشی میخوام دنیانباشہ ،نـــہ یعنی اگہ بانباشی میخوام دنیاباشہ ای وای چی دارم میگم اصلا بہ جون همین کیارش داشتم دنبال شمامیگشتم"

اینقداین حرفاروبالحن بامزه ای میزدکہ همہ داشتن میخندیدن حتی آنیتا بیخیال شده بودوداشت میخندیدمیون خنده کیارش بالحنی کہ توش خنده موج میزدبہ سیاوش گفت:

"هوی یابوتوالکی الکی جون کی روقسم خوردی ها؟"

سیاوش:"جــون داداشموبہ توچہ؟"

کیارش:"توچـیزخوردی برادرمن"

دوباره همہ خندیدن ،منم داشتم فکرمیکردم کہ دقیقاکجای حرف کیارش خنده داریود؟کلاالکی الکی خوشن واسہ خودشون همہ مشغول حرف زدن بودن کہ کیارش بالحن جدیی گفت:

"خُب دخترا چہ خبرازدانشگاه،چطوره خستہ نمیشیدازدرس خوندن ؟"

عرفانہ:"هـــِــــی میگذره دیگہ"

یهوکیارش بالحن شیطونی گفت:

"ببینم عری تونتوستی کسی روخرکنی بیادبگیرتت؟"

یهوعرفانہ پریدموهای کیارش گرفت توکشید،کیارش درحالی کہ ازدردصورتش جمع شده بودگفت:

"ولم کن دختره ی وحشی همین کارارومیکنی کسی نمیگیرتت دیگہ آی آی بچہ هایکی این وحشیوبگیرآخ موهام،بچہ هایکی این وحشیوازم جداکنہ توروخدا"

سیاوش:"مگہ ازموهامون سیـرشدیم"

آرسام:"والااین عرفانہ عصاب نداره"

کیارش:"اَی بابانکن وحشی کچلم میشم عموفرهاد(بابام)بهم زن نمیده"

یهوعرفانہ موهای کیارش ول کردگفت:

"خُب داشتی میگفتی"


romangram.com | @romangram_com