#فردا_بدون_من_پارت_160
ماشین اهوراجلوی یہ رستوران متوقف شد حتما واسہ ناهارنگہ داشتہ پشت ماشینش پارک کردمو همہ ازماشین پیاده شدیم
اهورااومدطرفموگفت:
"خستہ شدی عشقم؟"
نگاهی بہ اطراف انداختم کہ دیدم پانتہ آ نگاهش بہ مادوتاست لبخندی تحویل اهورا دادموگفتم:
"نہ عزیزم توچی خستہ شدی؟"
اهورا:"خستہ شده بودم ولی الان کہ خانوممودیدم خوب شدم"
پانتہ آ باحرص نگاهی بهم انداختو رفت داخل رستوران بچہ هام قبل اون رفتہ بودن
من:"میدونی اهورامن اصلا فازتودرک نمیکنم"
اهورا:"ها؟ چطور؟"
من:"نہ بہ چندروز پیش کہ همش وردل پانتہ آ بودی وازش جدانمیشدی نہ بہ الان کہ منومجبورکردی نقش دوست دخترتوبازی کنم کہ ازشرش راحت شی "
اهورا:"اولا من وردل پانتہ آ نبودم واون بود کہ خودشوبہ من میچسبوند ،کدوم پسریم ازاینکہ یہ دخترخودشو تمام وکمال دراختیارش بزاره بدش میاد
دوما یہ جوری وانمودنکن کہ ازاینکہ نقش دوست دخترموبازی میکنی ناراحتی"
باچشمای گردشده نگاهش کردم وگفتم:
"روتو برم فکرکردی کی هستی ،ای خدا چرااعتمادبہ نفس این پسرااینقدرزیاده آخہ،ببین اهوراخان شایدتوآرزوی دخترای آویزونی مثل پانتہ آ جونت باشی ولی واسہ دخترایی مثل من پشیزی ارزش نداری الان میتونی ازاین فرصت استفاده کنیوجلوی پانتہ آ پز بدی کہ کن دوست دخترتم "
پوزخندی بہ چهره ی قرمز اهوراکہ نشون ازخشم زیادش بود زدم رفتم طرف دررستوران کہ باگامای بلندخودشو بهم رسوندازبین دندونای کیلیدشدش گفت:
"ببین دخترجون من امثال تو و پانتہ آ روفقط واسہ یہ چیز میخوام چون جنستون بہ درد چیزه دیگہ ای نمیخوره "
دیگہ تقریبانزدیک میزبچہ هابودیم باحرص سرجام وایستادم وگفتم:
romangram.com | @romangram_com