#فردا_بدون_من_پارت_146
عموکیانوش:"اشکال نداره دخترم"
بعدتموم شدن غذابہ زورکیارش و راضی کردم کہ باهم ظرفاروبشوریم
کیارش:"توآب بکش باشہ؟"
من:"باشہ"
دیگہ آخرای ظرفابودکہ یهوکیارش دستشوپرکف کردریخت روصورتم جیغی کشیدم دستموبردم زیرآبوکلی آب ریختم روش چشماموبازکردم بودم کفارفتہ بودتوچشمام ،چشمام میسوخت ولی واسہ تلافیہ کارش تندتنددستاموپرآب میکردم میرختم روش یهوکیارش خیزبرداشت سمتوسرموگرفت زیرآب جیغ بلندی کشیدم کہ خالہ سراسیمہ اومدتوآشپزخونہ بادیدن ما باغرگفت:
"مگہ شمادوتابچہ ایدآخہ این کاراچیہ ای خدا،ازدست اینانزدیک بودسکتہ کنم زودباشیدبریدخودتونوخشک کنید زووود"
سربہ زیرازآشپزخونہ بیرون اومدیم وشگونی ریزی ازپهلوش گرفتم کہ پریدبالادرحالی کہ سعی میکردصداش بلندنشہ گفت:
"آی چتہ؟"
من:"همش تقصیرتوعِہ ها"
کیارش:"نخیرتقصیرتوعِہ تومجبورم کردی ظرفاروبشورم"
مثل بچہ هاروبروی هم وایستاده بودیم وواسہ هم شاخ وشونہ میکشیدیم کہ باصدای خالہ کہ بادادمیگفت شماکہ هنوزاینجاییدکیارش تندی رفت تواتاق خودشومنم رفتم تواتاق سیا
هرچقدر کہ گشتم سشواروپیدانکردم بااخم بدون اینکہ دربزنم دراتاق کیارشوبازکردم کہ دیدم پیرهنش تنش نیست داره شلوارش و درمیاره هنوزمتوجہ من نشده بوددستموگذاشتم روچشمم باصدای بلندی گفتم:
"درنیاریاااا"
چندلحظہ صداش درنیومدبعدباخنده گفت:
"کارم تموم شدمیتونی
دستتوازروچشمات برداری"
کمی انگشتامو ازهم فاصلہ دادمووقتی دیدم هم شلوارپاشہ هم تیشرتشو پوشیده دستمو ازروچشمم برداشتم وخواستم بااخم بهش بتوپم کہ گفت:
romangram.com | @romangram_com