#فردا_بدون_من_پارت_145
کیارش راهشوسمت درکج کردوگفت:
"اصلامن میرم"
خالہ سمیہ:"اواکجامادر؟"
کیارش:"میرم خونواده ی واقعیموپیداکنم"
خالہ یکی زدپشت کمرکیارش وگفت:
"زبون نریزبچہ تاتولباستوعوض کنی منم میزومیچینم زودباش برو"
دستشوگذاشت روچشمشوگفت:
"چشم امردیگہ؟"
خالہ آهی کشیدوگفت:
"زودترزن بگیراون داداشت ازتوکوچیکتره ولی الان سرخونہ زندگیشہ"
همونطورکہ میرفت سمت اتاقش گفا:
"امروزوبیخیال زن گرفتن من شو مامان "
خالہ سمیہ:"توآدم نمیشی"
عموکیانوش :
"ولش کن خانوم چرااذیتش میکنی پسرت دیگہ بزرگ شده خودش میدونہ کی زن بگیره"
خالہ سمیہ:"منم همینومیگم دیگہ بزرگ شده وقتہ زن گرفتنشہ"
پوووف خالہ روول کنی تا کیارشوراضی نکنہ بیخیال نمیشہ،بایہ ببخشیدرفتم تواتاق سیاوش تالباساموعوض کنم چون میدونستم میخوام بیام اینجالباسموازقبل توکولم چپونده بودبعدعوض کردن لباسام رفتم توآشپزخونہ کہ دیدم خالہ میزوچیده وهمشون سرمیزنومنتظره منن
من:"اوه شرمنده دیرکردم"
romangram.com | @romangram_com