#فردا_بدون_من_پارت_143
وقتی رسیدیم کیارش دروباکلیدبازکردوباهم رفتیم تو
کیارش:"سلام اهل خونہ مامان باباکجایید گل پسرتون اومده تاج سرتون اومده مامان "
یهوخالہ سمیہ باحرص اومدطرف کیارش
خالہ سمیہ:"چہ خبرتہ پسرخونہ روگذاشتی روسرت اومدی کہ اومدی ،پس آرام کو چرانیاووردیش پس"
ازاونجایی کہ من پشت کیارش بودم کیارشم سہ برابره منہ خالہ منوندیده بودسرموازپشت کیارش بیرون آوردموگفتم:
"سلـــام"
خالہ بالبخندگنده ای اومدطرفموهمونطورکہ توبغلش منومیچلوندگفت:
"سلام دخترگلم ماشالااین پسراینقدرگندس من اصلاتوروندیدم"
کیارش بازوشونشون خالہ دادوباژست خاصی گفت:
"مامان گنده چیہ ؟بازومومیبینی مادرمن دختراواسش سرودست میشکنن همہ دلشون میخوادبچشون مثل پسرتوباشہ بعدتوبہ من میگی گنده!"
خالہ سمیہ:"ایــــش من کہ خوشم نمیاداون سیاوشوببین بچم اصلاتوفکراین چیزانیست یکم ازاون یادبگیر بدمیگم آرام جان؟"
خداییش هیکل کیارش فوق العاده بودسیاوشم خوب بودا ولی خُب کلاسیاریزه میزه بودوبیبی فیس ولی کیارش نہ ،بابدجنسی گفتم:
"خالہ جون حق باشماس این چہ وضعشہ آخہ اینقدرخودشوگنده کرده کہ چی؟"
خالہ خواست حرفی بزنہ کہ کیارش گفت:
"تاصبح میخواین اونجاوایستید بیان تودیگہ"
خالہ آروم زدتوصورتشوگفت:
"اواخاک بہ سرم بیاتودخترم اینقدراین پسر حرف زدیادم رفت تعارفت کنم بیای توبیا بریم عزیزم"
کیارش بااعتراض گفت:
romangram.com | @romangram_com