#فردا_بدون_من_پارت_123
مهدیہ ازگردن اهوراآویزون شدوتندتندصورتشوماچ کرداهورابااخم صورتشوپاک کردومهدیہ روازخودش جداکردوگفت:
"اَه اَه تف مالیم کردیم"
مهدیہ:"صدتاپسرآرزشونہ جای توباشن من بوسشون کنم اونوقت تو..."
اهورا حرفشوقطع کردوگفت:
"اون صدتاپسرغلط کردن باتو"
بعداینکہ پانتہ آ ازحموم اومداهورابهش گفت وسایلشوجمع کنہ برسونتش خونشون وقتی گفت چرا اهوراگفت بایدباهم حرف بزنیم پانتہ آ بااسترس آماده شدوباهم رفتن،بعدرفتن اونا مهدیہ آهنگای شادمیزاشت ومیرقصیدچندساعت بعداهورااومدخونہ ازظاهرش مشخص بودکہ خیلی کلافس مهدیہ باهیجان رفت پیششوگفت:
"چیشداهوراجونم؟"
اهورا:"تموم شد"
مهدیہ:"چرااینقدر دیرکردی؟"
اهورا:"طول کشیدتا بهش بفهمونم بایدازهم جداشیم هی میگفت دوست دارم ولم نکنوازاین حرفا،تاحالام بخاطرمامان باباش تحملش کردم"
مهدیہ باخوشحالی گفت:
"شام امشب بامن"
وبادورفت آشپزخونہ،خیره بہ تلوزیون داشتم بہ پیامی کہ برام اومده فکرمیکردم نمیدونم چیشدکہ باصدای بلندی گفتم:
"اصلامیرم ببینم کیہ ،چی میخواد"
باصدای اهوراازفکراومدم بیرون
اهورا:"پانتہ آ شکست عشقی خورده تو دیوونہ شدی"
بااخم ازجام بلندشدمورفتم آشپزخونہ بہ مهدیہ گفتم میرم بخوابموواسہ شام بیدارم نکنہ
romangram.com | @romangram_com