#فردا_بدون_من_پارت_122
مهدیہ:"هوووی عتیقہ خودتی ایکبیری"
پانتہ آ:"من میدونم کارشماست"
مهدیہ:"میدونی کہ میدونی اصلابهتر"
بعدتموم شدن حرفش ازاتاق زدبیرون کہ منم دنبالش رفتم
من:"مهدی؟"
جوابی ندادباعصبانیت خودشوپرت کردروی مبلوپاهاشوتندتندتکون داد
من:"مهدی چی ریختی توش؟"
مهدیہ:"دوتاتخم مرغ ،سرکہ،نوشابہ،ماست بایکم سس تندوکره"
باچشمای گردشده نگاهش کردموتاخواستم چیزی بگم صدای اهورااومدکہ بہ مهدیہ میگفت
"آخہ من بہ توچی بگم مهدیہ؟"
مهدیہ:"بگوآفرین"
اهورا:"آخہ دخترخوب چرااینقدراین بدبختواذیت میکنی؟"
مهدیہ:"حقشہ اونم منواذیت میکنہ اَه اهورابااین دختره ایکبیری بهم بزن دیگہ اصلااین همہ دختربایکی دیگہ دوست شو"
اهورا:"چشم امردیگہ؟فقط ناردیس خوبہ باهاش دوست شم؟"
مهدیہ جیغی کشیدوبایہ غلط کردی خیزبرداشت طرف اهوراکہ اهورادوتادستش وبالابردوگفت:
"من تسلیمم بابااونطوری نگاه نکن"
مهدیہ:"اهوراجدی میگم باهاش تموم کن باشہ؟"
اهورا:"باشہ آبجی همین امروزتمومش میکنم خودمم توفکرش بودم ازش خستہ شدم"
romangram.com | @romangram_com