#فردا_بدون_من_پارت_12
"راستی آرسام باباچی؟"
آرسام:"باباچی؟"
من:"میگم الان تنهاست ؟"
آرسام یکمی باتعجب نگاهم کردوگفت:
"خوبی تو پس عمہ اونجانقش چیوداره؟"
من :"هنوزبهش عادت نکردم ،خُب بعدبیست سال ازخارج برگشتہ "
آرسام برگشت طرفموگفت:
"میدونی آرام عمہ وبابایکم مشکوک میزنن"
من :"وایعنی چی؟"
برگشت طرفموگفت :
"خودمم هنوزچیزی نمیدونم ولی هــ"
هنوزحرفش کامل نکرده بودکہ محکم بہ جلوپرت شدم وماشینمون باصدای بدی بہ یہ ماشین دیگہ خورد چند لحظہ بہ همون حالت کہ سرم روداشبورت بود موندم بعدآروم آروم برگشتم طرف آرسام کہ داشت صدام میکرد
آرسام:"خوبی آرام؟"
من :"آره "
یہ نگاهی بہ سرم کردوباعصبانیت گفت :
"همین جا میشینی نبینم اومدی پایینافهمیدی؟"
جوابی ندادم
کہ گفت :
romangram.com | @romangram_com