#فردا_بدون_من_پارت_11


"ناراحتـی برم؟"

من:"غلط کردی"

آرسام:"بہ بہ حرفای جدیدازت میشنوم ،ایناهمہ ازاثرات مضرآنیتاست، داره کم کم خودشونشون میده "

آروم خندیدموولی یهویاددانشگاه افتادم،دست آرساموگرفتموکشیدم سمت ماشینش وهمونطوربہ آرسام گفتم:

"آخیش دیگہ باتاکسی نمیرم ،آرسام بدوبایدمنوبرسونی "

آرسام:"بیخیال آرام امروزوازخیـردانشگاه بگذرخیلی خستم "

چشماموریزکردم وگفتم :

"میدونم رانندگی توشب ودوست داری ،مطمئنا وقتی رسیدی رفتی خونہ کیارش اینا "

دستی بہ پشت گردنش کشیدوگفت:

"کیارش بهت گفت؟"

من:"نہ ولی مطمئنم قبل من بہ اون دوتا سرزدی"

آرسام:"اینقدضایعست؟"

سری بہ نشونہ تایید حرفش تکون دادم سوارماشینش شدم اونم زودی سوارشدکہ گفتم :

"فقط یکم تندبرون کہ دیرنشہ"

مثل همیشہ اول کمربندشوبست وگفت:

"ای بہ چشم"

توراه ازهردری حرف زدیم دیگہ تقریبانزدیک دانشگاه بودیم کہ گفتم :


romangram.com | @romangram_com