#فردا_بدون_من_پارت_119


مهدیہ:"یہ کاری کردم کارستون حالابعداخودت میفهمی"

بامهدیہ ازاتاق زدیم بیرونورفتیم توهال نشستیم مشغول تلوزیون دیدن شدیم پانتہ آ واون قورباغہ زشتم توحیاط بودن بہ تلوزیون نگاه میکردم ولی تموم حواسم بہ اون پیام بوداگہ واقعاشهابہ چیکارم داره؟شایدم سیاوشوآنیتادوباره دارن کرم میریزن باضربہ ای کہ مهدیہ بہ بازوم زد نگاهی بهش کردم کہ دیدم پانتہ آ ایناهم اومدن

مهدیہ:"آرام خوبی؟ بہ چی زل زدی دوساعت فیلمہ تموم شدا"

من:"خوبم چیزی نیست"

مهدیہ کمی نگاهم کردوباصدای زنگ تلفن خونشون بلندشدرفت اونوجواب بده باتعجب بہ مهدیہ نگاه کردم کہ همونطورکہ داشت باتلفن حرف میزداول باتعجب وبعدبااخم بہ پانتہ آ خیره شده بودبعداینکہ تماسوقطع کردبااخم اومدسرجای قبلیش نشستوروبہ پانتہ آ گفت:

"پانتہ آ قرمہ سبزیہ دیشبوخودت درست کردی؟"

پانتہ آ :"آره یعنی اینقدرخوشمزه بودکہ هنوزباورت نمیشہ"

مهدیہ:"پس خودت درست کردی دیگہ آره؟"

پانتہ آ بانازخندیدوگفت:

"آره"

مهدیہ:"ولی زیورخانوم یہ چیزدیگہ میگہ"

پانتہ آ چیزی نگفت کہ اهوراباتعجب گفت:

"مگہ زیورخانوم چی میگہ؟"

مهدیہ:"میگہ برای این کہ گشنہ نمونیم واسمون قرمہ سبزی درست کرده وگذاشتہ یخچال ولی چون یادش رفتہ بودبهمون بگہ زنگ زدکہ اگہ نخوردیمش الان بخوریم"

پانتہ آ :"چیــــزه،من میرم بالاخودموخوشگل کنم بیام پیش آقامون"

باتموم شدن حرفش سریع ازجاش بلندشدوباقدمای بلندرفت طبقہ بالا

اهورا:"میدونستم بلدنیست آشپزی کنہ ولی دیشب وقتی اون قرمہ سبزیوخوردم گفتم حتمایادگرفتہ"


romangram.com | @romangram_com