#فردا_بدون_من_پارت_118


"دوست دخترای من فقط توتخت خوابم عشق من محسوب میشن بعداون پشیزی واسم ارزش ندارن"

باتموم شدن حرفش ازآشپزخونہ رفت بیرون ،پسره عوضی چہ راحت حرف میزد همشون مثل همن اون ازشهاب اینم ازاین کم کم ذات اصلیشونونشون میدن


******* ***********************************

تواتاق مهدیہ نشستہ بودمو داشتم جزوه هامومیخوندم ،مهدیہ ام نشستہ بودش روتختشو زل زده بوددیواراونطورکہ خودش میگفت داشت برای پانتہ آ نقشہ میکشید،باصدای اس ام اس گوشیم چشم ازجزوه هابرداشتم بہ صفحہ گوشیم خیره شدم یہ پیام ازیہ شماره ناشناس بودکہ نوشتہ بود

"سلام آرامم میخواستم فرداهموببینیم تایہ چیزایی روبرات توضیح بدم فرداساعت سہ کہ کلاست تموم میشہ جلوی دانشگاهتون منتظرتم"

وااین کی بوداسمم میدونست حتی میدونست کلاسم کی تموم میشہ ،یعنی کیہ؟نکنہ شهاب باشہ؟بااین فکرگوشیموپرت کردم روجزه هام مهدیہ باتعجب نگاهم کردوگفت:

"چراجنی شدی یهو؟"

عصبی نگاهش کردم کہ گفت:

"خُب نخورمنو ،آرام من فهمیدم باپانتہ آ چیکارکنیم زودباش بلندشوبریم "

من:"مهدیہ اصلاحوصلہ ندارم خودت برو"

مهدیہ:"امـــا..."

نزاشتم حرفشوادامہ بده وگفتم:

"مهدیہ باورکن اصلاحسشوندارم خودت بروهرکاری میخوای بکن"

مهدیہ:"باشہ خودم میرم"

ازجاش بلندشدوبالب ولوچہ آویزون ازاتاق زدبیرون ،بعدیہ ساعت بالبخنده گنده ای اومدتواتاقوگفت:

"عملیات باموفقیت انجام شد"

من:"چیکارکردی؟"

romangram.com | @romangram_com