#فردا_بدون_من_پارت_107

مهدیہ سرشوبیشتربہ گوشی فشاردادکہ چپکی نگاهش کردم البتہ اون چون داشت زمینونگاه میکردمنوندید

من:"چراآرسام چیزی شده؟"

آرسام:"آره"

من:"چی؟"

آرسام:"خواهرم ازم دوره،آرام تاوقتی تواونجا تنهایی من خیالم راحت نمیشہ ،آرام چندفعہ بهت گفتم بیاهمینجابرودانشگاه قبول نکردی ،دختــــــره ی لجباز "

من:"بیخیال آرسام الانم تنهانیستم خونہ مهدیہ اینام"

آرسام:"همون جغجغہ ؟همون کہ خیلی پروبودوهرچندثانیہ آژیرش روشن میشد؟"

خندیدموتاخواستم جوابشوبدم مهدیہ عین این وحشیاحملہ کردوگوشیوازم گرفت

مهدیہ:"چی چی بلغورمیکنی پسره ی ریغوی خودشیفتہ من جغجغہ ام ؟ من پرروام؟ آره؟"

اینقدرمهدیہ جیغ جیغ میکردکہ بااینکہ صدای گوشیہ من زیادحرفای آرسامونمیشنیدم،مهدیہ جیغی کشیدوگفت:

"چی؟ چی گفتی جرات داری یباردیگہ حرفتوتکرارکن"

"جیجرک خودتی پسره ی بی خاصیت زرافہ"

بعدتموم شدن حرفش گوشیوباحرص قطع کردوپرت کردتوبغل من

من:"ولی مهدی لقبایی کہ داداشم بهت دادبدجور برازندتہ ها،جیرجیرک،جغجغہ ،پرو"

مهدیہ جیغ وحشتناکی کشیدکہ همونطورکہ دستاموروگوشام فشارمیدادم

گفتم:"چہ خبرتہ دوباره آژیرت روشن شد"

باتموم شدن حرفم ذرباشدت بازشدومحکم بہ دیوارکوبیده شدواهورادرحالی کہ فقط یہ شلوارک پاش بودویہ مسواکم تودهنش کہ ازلبولوچش کف آویزون بودتواتاق ظاهرشدوباچشمای گردشده خیره شدبہ ما،قیافش خیلی باحال شده بزورخودموکنترل کردم کہ نزنم زیرخنده مدام لبموگازمیگرفتم تابتونم خودمو کنترل کنم ولی برعکس من مهدیہ کہ سرو وضع اهورارودیدخودش وپرت کردرو تختوبلندزدزیرخنده اهورام کہ دیدهیچ اتفاق خاصی نیفتاده ومهدیہ الکی کولی بازی درآورده باحرص

بہ مهدیہ گفت:

romangram.com | @romangram_com