#فردا_بدون_من_پارت_104
من:"چیکار؟"
مهدیہ:"صبرکن یہ لحظہ"
گوشیشوبرداشت وشماره ی کسی وگرفت وگذاشت روگوشش بعدچندلحظہ شروع کردبہ حرف زدن
مهدیہ:"سلام پانداجون خوبی عزیزم؟"
"پاندامیخواستم بگم بابت حرفایی کہ دیروزبهت زدم متاسفم، الان واسہ جبران رفتارم میخواستم بهت خبربدم کہ مامان اینابعدازظهررفتن اگہ دلت بخوادمیتونی بیای اینجا "
"الوهستی پاندا؟"
"باشہ عزیزم پس میبینمت"
"فعلا"
تماسوقطع کردنگاهی بہ من کہ متعجب نگاهش میکردم کردوگفت:
"چیـــــہ؟"
من:"نگوکہ میخوای این بدبختو..."
حرفموقطع کردوگفت:
"چیہ مگہ؟اگہ بدونی این پاندا تاحالاچقدرحرص منودرآورده این یہ هفتہ میخوام انتقام این سالارو ازش بگیرم"
من:"همچین میگہ انتقام کہ انگارمیخوادبکشتش"
مهدیہ:"کشتن کہ نہ ولی کاری میکنم خودش آرزوی مرگ کنہ"
من:"بیخیال مهدی"
مهدیہ:"چی چیوبیخیال؟ تازه توام قراره کمکم کنی"
romangram.com | @romangram_com