#فانوس_پارت_80


باخنده گفتم: بده؟

ـ نه! اصلا. پول داری؟

ـ آره.

ـ به ایمان بگو برات یه آژانس بگیره.

ـ آژنس چرا؟ با تاکسی میام دیگه.

باحالت خاصی نگاهم کرد وگفت: نه، آژانس بگیر.

منم ازخدا خواسته گفتم: باشه.

جلوی ساختمونی 5 طبقه نگه داشت وگفت: طبقه ی سوم. درش معلومه. بری توهم خودشو میبینی.

با لبخندگفتم: مرسی.

باخنده گفت: خواهش میکنم.


romangram.com | @romangram_com