#فانوس_پارت_8
از پله ها رفت بالا تا لباساش رو عوض کنه ومن هم زیر قهوه جوش رو روشن کردم . نیم ساعت بعد درحالی که داشت موهای خیسش رو باحوله خشک میکرد از پله ها پایین اومد: قهوه داریم؟
ـ بله. بفرمایید. وفنجون قهوه اش رو براش گذاشتم روی اپن. نشست پشت صندلی هایی که پشت اپن بود وگفت: خرید خوش گذشت؟
ـ نه.
ـ چرا؟
ـ مهم نیست.
ـ کسی رو دیدی؟
ـ نه.
ـ پس چی؟
ـ گفتم که... مهم نیست. راستی ممنون بابت وسایل نقاشی.
ـ خواهش میکنم. حالا اصلا نقاشی رو دوست داری؟؟؟
romangram.com | @romangram_com