#فانوس_پارت_72


ـ نیستم!

ـ هستی. شاید خودت این رو درک نکنی چون چیز زیادی از عماد نمیدونی، ولی منی که رفیق صمیمیشم این رو خیلی خوب درک میکنم که اون روی تو خیلی حساسه. یه جورایی احساس مسئولیت پدرانه درقبالت داره. مثلا همین مهمونی.حداقل ماهی دوبار از این مهمونی ها توی این خونه برگزار میشد ولی عماد بخاطر تو 8 ماهه هیچ مهمونی نگرفت. الانم که میبینی مجبورت کرده بیای بخاطر خودته. چون دوست نداره تو منزوی باشی. تازه توی تموم مهمونی های عماد مشروب سرو میشد ولی علارقم تمام مخالفت هایی که باهاش شد بخاطر راحتی تو امشب هیچ مشروبی رو وارد مهمونیش نکرد. به جرعت میتونم بگم تو تنها کسی هستی که فعلا برای عماد اهمیت داره.

عماد از کنار اون جمع دورشد وبه سمت جمع مردونه ای که طرف دیگه ی سالن بود حرکت کرد. با عصبانیت سری به سمت ایمان چرخوندم وگفتم: اون سنگدل از خودراضی مگه به جز خودش به کس دیگه ای هم فکر میکنه؟

لبخندی زد وگفت: عماد رو اینجوری نگاه نکن. فکرنکن یه مرد مغروره که هیچ مشکلی تو زندگیش نداشته. عماد سال هاست که ازهمه بریده. هرچیزی که اون رو به گذشته وصل میکنه رو از بین برده. شاید به نظرت عماد سنگدل به نظر بیاد واین بخاطراینکه احساسش رو یه جایی توگذشته چال کرده وحاضر نیست هیچ وقت به اون روزها برگرده. هرکسی هم که اون رو به یادگذشته بندازه از اطرافش دور کرده. اون خیلی بیشتر از تو به کمک احتیاج داره. اون داره هروز وهروز بیشتراز خودش دور میشه. بخاطر همین هم نمیخواد تو مثل اون بشی. اون داره ازتنهایش زجر میکشه ونمیخواد توتنها بمونی. تمام این سخت گیراشم بخاطر همینه.

لب هام رو خیس کردم وبا تردید گفتم: گذشته ی عماد... چی بوده؟

تلخ خندی زد وگفت: هیچ وقت بهم اجازه نداد به کسی بگم وتو هم ازاین قضیه مستثنا نیستی. ولی بگرد دنبال جواب سوالت باران. اینجوری شاید به اونم کمک کردی.

ـ چه جوری؟

ـ چراهیچ وقت ازش نپرسیدی که چراتو رو آورده توخونه ی خودش؟ چرا هیچ وقت نپرسیدی که چرا تنهاست؟ چرا نپرسیدی که چرا طبقه ی 4 این عمارت داره خاک میخوره؟ بگرد دنبال جواب سوالت. تو واسه اون مهمی سرهمین هم نمیتونه تو رو از خودش برنجونه. شاید تو تنها کسی باشی که بتونی کمکش کنی. دنبال جوابات بگرد وبه اون هم کمک کن که جواب سوالاش رو پیدا کنه. فقط...

ـ فقط چی؟

ـ فقط هیچ وقت غرورش رو نشکن. عماد رو غرورش خیلی حساسه.


romangram.com | @romangram_com