#فانوس_پارت_156
ـ میدونم. یعنی فکر کنم تنها کسی باشی که میشناسمت.
باخنده گفت: البته بعد از نگار.
ـ آره نگارو داشت یادم میرفت.
ـ ایمان زیاد از هوشت برام تعریف میکنه.
ـ آقا ایمان لطف دارند.
بلند خندید و گفت: بخاطر من داری اینجوری آقا میچسبونی بهش؟ ولش کن بابا من ناراحت نمیشم. ما همه توی این جمع صمیمی ایم باهم.
باخنده گفتم: عجیبه. اولین زنی هستی که نسبت به شوهرت حساسیت نداری.
سرش رو به سمتم خم کرد وگفت: من بهش آزادی عمل میدم ولی به وقتش خوب حالشو میگیرم.
با خنده گفتم: پس سیاست داری.
با ورود عماد و نگار سرم به سمت در چرخید. عماد دسته ی چمدون نگار رو گرفته بود و نگار هم داشت با لبخند همراهیش میکرد. عماد چمدون نگار رو گوشه ی سالن گذاشت و رو به پسر مو فرفری گفت: مینا کو پس؟
romangram.com | @romangram_com