#فانوس_پارت_154


ـ منم تمومش کنم خودت بهتر میدونی خیلی چیزا برای تو تموم نشده.

سرجاش ایستاد و چرخید سمتم. موشکافانه نگاهم کرد وگفت: منظورت چی بود؟

ـ خودت بهتر میدونی.

یه قدم بهم نزدیک شد و گفت: کامیار چیزی بهت گفته؟

بی تفاوت نگاهم رو ازش گرفتم وگفتم: لازم نیست کسی چیزی بگه. بعد از 8 ماه خیلی راحت میتونم بفهمم که یه چیزی داره عذابت میده. یه چیزه کهنه وقدیمی که هنوز برات تازه است.

ـ 9 ماه.

برگشتم سمتش و گفتم: چی؟

لبخندی زد وگفت: 9ماه. امروز 3 خرداده وتو درست 9 ماه قبل تو یه همچین روزی اومد ی خونم. یادته؟

با لبخند تلخی گفتم: ثانیه به ثانیه شو.

دستی لای موهاش کشید وگفت: پاشو بریم تو. کامیار تنهاست.


romangram.com | @romangram_com