#فانوس_پارت_147
ـ خیلی خوب. کم غر بزن.
بعد از بستن زیپ ساکم ازجام بلند شدم و بعد از انداختن شالم روی سرم رفتم توی اتاق عماد. در کمدش رو باز کردم وبه لباساش نگاه کردم. میدونستم که توی ویلا دیگه از تیپ های مجلسی خبری نیست. پس تماما لباس اسپرت براش برداشتم. مشغول جمع کردن وسایلی بودم که حس میکردم احتیاجش میشه که صدای کسی از پشت سرم اومد: عماد کجاست؟
برگشتم سمت کامیار و نگاهش کردم. جلوی درایستاده بود وداشت نگاهم میکرد. سرم رو پایین انداختم و گفتم: فکر کنم رفته ناهار بگیره.
ـ شما چرا دارید ساکش رو جمع میکنید؟
ـ برادرتون تنبله دیگه. من باید کاراشو انجام بدم.
ـ قبلنا تنبل نبود. قبلا نظمش توی تموم خانواده زبون زد بود. ولی یه یک سال و خورده ای هست اینجوری شده.
ـ سعادت نداشتم قبلناشو ببینم. فعلا که همین شخصیت شلختش به من رسیده.
خندید وگفت: تازه الان میفهمم که چرا شما رو آورده اینجا.
ابرویی بالا انداختم و گفتم: چرا آورده؟
romangram.com | @romangram_com