#فقط_من_فقط_تو_پارت_31

-سلام

بعدش به اون دختره که هنوز اسمشو نمی دونستم سلام کرد و برای اینکه ضایع نشه برگشت سمت من و گفت:

-خب خواهر ما رو بده باید برم..

-کجا میخوای بری؟

-یه مقداری خرید دارم.باید با آنا برم

آنا از جاش بلند شد که کیسه ی لباس ها رو به دستش دادم و گفتم:

-بفرمایید بانو

لبخند آرومی زد و گفت:

-ممنونم..

آرمین گفت:

-اینا چیه؟

-کادوی من به دخترخالم،فوضولی؟

romangram.com | @romangram_com