#فقط_من_فقط_تو_پارت_29
و تا سر كوچه رو يه نفس رفتم از خونه ي ما تا بوتيك با حسب ترافيك يك ساعتي راه بود اما يادم افتاد كه بايد يه سري اول بانك برم خدا رو شكر كردم كه حداقل اون جا صاحب كار ندارم واسه همين هم بيخيال به طرف بانك رفتم. كارم يه دو ساعتي طول كشيد اما بالاخره حدود ساعت دوازده رسيدم بوتيك به الناز سلام بلند بالايي كردم
- به به به سلاااااااااااام الناز جون
تا اينو گفتم به اون طرف پيش خوان يه نگاه انداختم كه ديدم يه پسر خوش تيپ و يه دختر تو قسمت فروشنده ها وايسادن...
آرتین:
نشسته بودیم و من با آنا شوخی می کردم تا یخش باز بشه که یه دفعه ای با صدای سلام یه دختر از جا پریدم...
-به به به سلاااااااااااام الناز جون
یه دفعه چشماش روی من ایستاد و زیر لبی گفت:
-این کیه؟
-میشه بپرسم اینجا چه خبره؟شما کی هستین که اینطوری داد میزنی؟
-من... قراره از امروز اینجا کار کنم
romangram.com | @romangram_com