#فقط_من_فقط_تو_پارت_131
به سمت فروشنده رفت. يه دختر بلوند كه زيادي ارايش كرده بود موهاي نسبتا بلند كه رنگشون تقريبا سفيد شده بودن. صورتش به خاطر كك و جوش و دونه و كرم هاي زيادي كه زده بود شكل خاصي پيدا كرده بود.
بعد از خريدن جنس ها ارتين منو به زور برد تو يه ساختمون كه ازش سيم كارت بخره اخه دو هفته موندن ديگه چيه كه بخواي به خاطرش سيم كارت هم بخري؟ حال و حوصله ي داخل رفتن رو نداشتم سرم هم درد مي كرد روي صندلي توي راهرو نشستم و خودمو به باد كولر سپردم. از بچگي عاشق كولر بودم خودمم نمي دونم چرا ولي هميشه دلم مي خواست تابستون شه و بابام كولرا رو راه بندازه. هنوزم همين جوري هستم...
چشمامو بستم و حركت مو رو روي پيشوني ام حس كردم. خسته بودم خيلي زياد هم روحي هم جسمي خيلي دلم مي خواست كه بخوابم و خلاص .....
اما با ميلم جنگيدم و خدا رو شكر پيروز هم شدم. هي هي شيدا نكنه اسكار مي خواي؟! خل شده بودم به خدا.
بعد از دو ساعت اقا با سيم كارتشون تشريف فرما شدن.
خيلي ريلكس ازم پرسيد: خسته شدي؟
-اینم دیگه پرسیدن داشت؟ یعنی تابلو نبود؟ حرصم گرفت. با حرص گفتم:نه اصلا فقط دو دقيقه ي ديگه خوابم مي بره.
یه لبخند زد که حرصمو بیشتر کرد. بی تربیت . آدم بودن و آقا بودن و خوب بودن به تو نیومده. همون سگ باشم برات بهتره.
یه چشم غره بهش رفتم و از جام بلند شدم که برم بیرون. اومدم قدم بردارم که با یه قدم اومد جلوم.
وا این چی میگه؟
سوالی و با تعجب نگاش کردم.
romangram.com | @romangram_com