#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_68
_پریا
_اِ داداش تویی کی از شیراز اومدید
_گوش میدی به حرف یانه
_وای ببخشید داداش بگو
شروع کردم به تعریف کردن اتفاقا از اومدن جواهر دره خونمون تا بدشدن حاله مهتاب فقط جزیات و بهس نگفتم
_وای داداش الان باید بگی من یه ساعت دیگه بیمارستانم به مامانم میگم
_زود بیا من خیلی خستم
_بمیرم واست اومدم داداش
تو دلم خدا نکنه ایی گفتم و تماسو قطع کردم دیروز ، روزه پر استرسی بود
-مهتاب اگه حالت خوب نیست لازم نیست بیای ها خودم میرم
-نه میام
کله شق تر از این دختر ندیده بودم همین طور که ادکلن رو، روی خودم خالی میکردم گفت: اخه خانم بهش زهرا که جای تو نیست با اون وضعت
-اوووم یه چیز بگم
برگشتم سمت مهتاب این دختر گونی هم بپوشه بهش میاد : بفرمایید
-من ...خوب من مرتضی پاشایی رو خیلی ...دوست داستم میشه بعده مراسم جواهر بریم سره مزاره...
romangram.com | @romangram_com