#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_63
پویان: حافظیه
مهتاب: الان میدونی ساعت چنده
پویان: چه بهتر خلوتم هست بستنیم میخوریم پاشو دیگه
با شنیدن اسم بستنی دلم قیلی ویلی رفت بلندشدم و لباسامو پوشیدم و یکمی هم ارایش کردم اروم گفتم: بریم پویان: سوییچ کوش
مهتاب: رومیزه دیگه
خلاصه سوییچ و برداشت و از خونه اروم خارج شدیم سواره ماشین شدیم به سمت حافظیه حرکت کردیم چقدر دلم واسه این خیابونا کوچه ها تنگ شده بود حالا که داشتیم توی خیابون میچرخیدیم و باد محکم به صورتم میخورد میفهمیدم چقدر دلتنگه این شهرو خیابوناشم
به خودم که اومدم دیدم توی پاتوق قدیمیمم زیبا ترین جایه شیراز با این تفاوت که به جای عشق بی وفام ، شوهره با مرامم کنارمه
پویان: بیا مهی بستنی
پویان با دوتا بستنی قیفی شکلاتی اومد سنم روی نیمکت نشستیم و مشغول خوردن شدیم که منو پویان همزمان گفتیم: یه سوال بپرسم
پویان:ههههه بپرس
مهتاب: نه تو اول بپرس
پویان: اووم بپرس دیگه
مهتاب: ای بابا بگو دیگه
پویان: مهی ستاره کیه........
مهتاب:هوووف چرا پرسیدی؟؟؟
romangram.com | @romangram_com