#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_62

_.....

_پوووویااااان من بستنییی میخواااام

از روی تخت بلند شدم رفتم پیش پویان که روی زمین خوابیده بود نشستم

_توچرا قهر کردی اخه هااا

برگشت سمتم و گفت: توچته مهتااب هان اون چه رفتاری بود که با مادر و پدرت داشتی تو بامن خوب شدی منو پذیرفتی ولی هنوز نتونستی پدرو مادرت و ببخشی احمقانه نیست مهتاب

مهتاب: نمیبخشم پویان نمیتونم ببخشم باتوهم نمیتونم قهر باشم چون به نوازشای شبانت عادت کردم چون به خانمم گفتنات عادت کردم عادت کردم هرشب دستت روی شکمم باشه وقتی قهری کلافم پویان کلافم

به خودم که اومدم دیدم پویان و ب*و*س کردم و پویان داره باچشما گرد شده بهم نگا میکنه کم کم چشماش مرموز شد و یه لبخند شیطانی رول*ب*ش نشست ای خاک توسرم چی غلطی کردم واسه اولین بار پویانو خودم ب*و*سیدم ای تف تو گورت بیاد شلغم

پویان: حالا واقعا دلت بستنی میخواست مهتابببببییییی الوووو

رفته بودم زیره پتو یه کلمه هم با پویان حرف نمیزدم وای خدا چه غلطی کردما عجب بدبختیم من این پویان خوشمزه بازیش گل کرده بود

پویان: مهیییی من میخوام برم

اروم اروم پتورو زدم کنار و یه چشمی بهش نگا کردم واقعا حاضر شده بود

با دیدن یه چشم من زد زیره خنده و گفت : آی آی فضوله منی تو پاشو بریم

مهتاب: تهران

پویان: مهتاب گیر نده به تهران من شمارو فردا میبرم خونت حالا پاشو

مهتاب: کُ..جا؟؟


romangram.com | @romangram_com