#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_6

خانم رادمهر اخماشو توهم کشیدو گفت : زیبایی ملاک نیست خانواده ی اشرافی مهمه که عروس من از یه خانواده اشرافی نیست عروس باید اصیل باشه ولی متاسفانه عروسه من از یه خانواده سطح پایین جامعه است اگه دسته من بود یه دختره با اصل و نسب برای پویانم انتخاب انتخاب میکردم

با صدای نسبتا بلندی گفتم::خانوم رادمهر خرمت های بینمون رو نشکنید شما اگ خیلی عروس با اصل و نسب و پولدار براتون مهم بود یدونه تو گوش شازدتون میزدید تا کلید نکنه رو من چون من نه پول برام مهمه ن اصل و نسب ........

خانم رادمهر تو چی فکرکردی هان فکر کردی من عاشقه چشم و ابروی اون اقا دکتره شما هستم

کاااش، ای کاش میتونستم این حرفا رو باصدای بلند جلوش فریاد بزنم، تحملم تموم شد وجوری که فقط خودش بشنوه گفتم::اگه از خانواده با اصل و نصب دختر میخواستید یدونه میزدید تو دهنه شازدتون که به یه دختری که ده سال ازش کوچیکتره کیلید نکنه خانم رادمهر پورخندی زدو از کناره من بلند شدو به یکی از اتاق هایی که برای شینیون بود رفت گرمی دستی رو روی شونم حس کردم

پریا: ناراحت نشو زن داداش مامان همیشه ارزو داشت بیتا عروسش بشه میدونم بلاخره باهات کنار میاد مهم پویانه که تورو دوست داره

پریا هم رفت کاش میشد فریاد بزنم واسم مهم نیست دیگه هیچی تو این دنیا بعده محمد واسم مهم نیست کی قراره به اینا بفهمونه من راضی نیستم بخدا که راضی نیستم

آرایشگر: والله من از خطه چشمای مارک داره زده حساسیت استفاده کردم وایت پس چرا هی از چشمات اشک میاد تمامه ارایشت این جوری خراب میشه

بهاااااااااااااار

بهاااااااااار

بهار:بله ترنم جون

آرایشگر: برو اون خطه چش فرانسوی هارو که نیاوش از پاریس اوردو بیار باید از اونا استفاده کنیم

هه خدایا یکی به اینا بفهمونه من به ریمل و خطه چشم حساس نیستم

یعنی نمیبینن اشکام نمیبینن دارم پرپر میشم من به محمد پیام دادم ارسال شد مطمنم ارسال شد: محمد من فردا واسه خرید عروسی قراره برم پاساژ .....تو جردنه توهم بیا اون جا بیا بهترین فرصت واسه فراره راس ساعت هفت من تو دستشویه پاساژم تا یکربع میتونم صبر کنم ولی اگه دیر کنی منو واسه همیشه از دست میدی میدونم میتونی بیای خبره فرارت بهم رسیده

نییوووومد محمدددم نیووومدو اتیشم زد محمدم نیومد و من برگشتم به همون خونه ی اول تو این مدت ما تو هتل میموندیم پویان هرچی اصرار کرد بابا قبول نکرد که تو امارت بمونه پریا و اقای رادمهر خوب بودن ولی رفتاره خانم رادمهر خیلی توهین امیز بود انگار منه بیچاره خودمو به پسرش غالب کردم زمان تو این روزا خیلی زود میگذاشت خیلی زود چقدر زمان ازمایش دعا کردم بهم دیگه نخوریم ولی وقتی پویان باجعبه شیرینی اومد دنبالم تمام خیالایی که داشتم تو سرم بهشون بالو پرمیدادم از بین رفت

پریا: خیلی خوشگل شدی به خدا به قول مامان بزرگم چشمم کفه پات


romangram.com | @romangram_com