#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_48

پریا:کجا مهتاب

مهتاب:میرم ساحل

پریا:بیا بشین الان بچه ها میان پویانم که اومد همگی باهم میریم

مهتاب: نه اخه

پریا: اخه نداریم بیا بشین دیگه

با نارضایتی که از صورتمم معلوم بود نشستم پیششون از هر دری صحبت میکردن دوست پسره ارایشگرشون گرفته و قیمت لباس زیر

پریا:راستی لباست خوشگله ها از کجا خریدی

مهتاب:نمیدونم پویان خریده

جواهر:وای چقدر دروغگویی مطمنم پویان نخریده چون پویان از رنگ صورتی متنفره نکنه دوس پسرت خریده از عصبانیت درحاله انفجار بودم از این حرص میخوردم که پریا هم باهاشون میخندید اومدم بپرم بهشون که صدای پویان مانع شد: جواهر خانم همه مثل شما نیستن که درحال حاضر هشتا دوست پسرو پنج تا نامزد داشته باشن و دوتا هم صیغه شده باشن

جواهر: سلامت رفت اقای دکتر قبلا با ادب تر بودی درظم بتوچه ریطی داره که من چند تا دوس پسر دارم

پویان: پس به توهم ربطی نداره که این لباسو کی واسه مهتاب خریده

پریا:داداش خواهش میکنم احترام مهمونامو نگه دار جواهر شوخ..

پویان:نننننننننکنننننننه حق ندااااره از این زرا بزنه فهمیدیییییییی مهتاب پاشو گلم دستمو کشید و منو از ویلا بیرون برد تازه نگام به هلوهایی که تودستش بود افتادو شروع کردم به خندیدن: هههه...پیدا....کردی..خخخ

پویان: بخدا اگه میدونستم با دوکیلو هلو خندتو میبینم زود تر واست میخریدم

مهتاب: بریم دیگه دلم صدف میخواد


romangram.com | @romangram_com