#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_31
_...........
مهتاب مرگ من جواب بده حتما باید با شماره ناشناس بهت زنگ میزدم تا دوباره صدای کیه گفتنات رو بشنوم
_............
پویان مشکوک نگام میکرد و کم کم اخماش میرفت توهم اشکام راهه خودشونو پیدا کرده بودن و هیچی نمیگفتم سکوت جواب کسی بود که یه زمانی عاشقانه دوستش داشتم
دلتنگتم مهتابم بیا ببینمت عزیزکم بیا بی قرارتم تا کی میتونم دوری تو تحمل کنم و صداتم نشنوم نازگله من
_.............
صدای گریم و خوب میشنید و خودشم شروع کرد به گریه کردن پویان هر لحظه قرمز تر میشد و دسته مبلو با تمام وجودش فشار میداد تا خودشو کنترل کنه دوباره حس حالت تهوع بهم دست داد بی سیم رو روی مبل پرت کردمو به سرعت خودمو به دستشویی رسوندم
هقهقم تو فضای بزرگ دستشویی میپیچید انگار شادی های لحظه ایی هم به ما نیومده انگار با شنیدنه صداش باید دوباره واسم یاد اوری میشد که زندگی من اجباره تمام هستی و نیستم زوریه و دختری که تو دبیرستان همه بهش میگفت کاپیتان توی همون سالا جامونده تموم شد رفت اون مهتاب رفت باباش کشتش کسی که اسم شوهرشو یدک میکشه نابودش کرد دیگه دوشیزه مهتابه محمدم نبود خانمه پویان بودم خانم دکتر شده بودم وای مامان وای مامان چرا زنگ زدی چرا یادم اوردی چرا بهم یاداوری کردی من دیگه یه دوشیزه تو خونه ی پدرم نیستم اخ که چقدر دلتنگم دلتنگه روزایی که با ستاره دوره حوض ابیه وسط حیاطمون که دورش گلدونای مامان بودو توش همیشه دوتا ماهی قرمز و یه هندونه گنده بود میدوییدیم و سره هم دیگه داد میکشیدیم اره من دل تنگه محمدم ولی بیشتر دلم وایه دوران کوچیکیم تنگ شده واسه روزایی نه عشق محمد عذابم میداد نه ترسه و نفرت از پویان اون موقع ها فقط مشق نوشتن عذابم میداد کاش کوچیک میموندم کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدم
مهتااااااااب
دِلامصب باز کن این درو دیگه تقی به توقی میخوره میچپی تواین دستشوییه کوفتی خود خوری میکنی
مهتااااااابببببب باز کن این بی صاحاب رو
پویان:حرف اخرته
مهتاب: اره حرفه اخرمه نمیاااام
بلندشدم رفتم تو اتاق خواب روی تخت نشستم و پتو رو تا اخر کشیدم رو خودم چند ثاتیه بعد از فرو رفتن تشک فهمیدم پویانم اومد و خوابید برعکس شبه گذشته بهم نچسبید و بافاصله ازم دراز کشید بی توجه چشمام رو بستم و کم کم خوابم برد
**********
romangram.com | @romangram_com