#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_28
پویان:خونه چه صیغه ایه الان میریم بیمارستان واسه چک کردن جواب ازمایش ها پاشو خوب ولی شب باید کله غذاتو تموم کنی میخوای بغلت کنم
یه نگاه چپ چپکی بش کردم که فهمید چی گفته و گفت: اخه حال نداری گفتم کولت کنم محبتم به شما نیومده مهتاب بانو بریم واگر نه با اون چشمات منو میخوری
تق تق تق
ذکریا:بیا تو درو باز کردیم و داخل اتاق خانم ذکریا شدیم هنوزم احساس بی حالی میکردم پویانم با من وارد اتاق شد رو به خانم دکتر گفت:جواب ازمایشا رو گرفتیم
ذکریا: بدش به من ولی فکر نکنم چیزی باشه حتما ویروس گرفته
جواب ازمایشو باز کرد عینکش رو روی چشماش گذاشت قبله اینکه بخواد ورقه رو بخونه در اتاق به شدت باز شد
ذکریا: مگه اینجااااااا
قاسمی:خانم ذکریا دخترتون دخترتون ضربانش رفته
خانم ذکریا رنگش پریدو فوری از پشت میز بلند شد
ذکریا: یا قمر بنی هاشم خدایا خودت مهنازم و بهم برگردون اقای دکتر دستم به دامنت
پویان:مهتاب تو بشین همین جا
پویان و خانم دکتر ذکریا با دو از اتاق خارج شدن سرم رو روی میزه خانم دکتر گذاشتم دوباره سرگیجه هام شروع میشد و چشمام داشت سیاهی میرفت
قاسمی: خانم دکتر حالتون خوبه
مهتاب: نه نه سرم گیج میره میشه بهم..هیچی ولش کن میشه زنگ بزنید اژانس
قاسمی: بله بیاید با من تا تماس بگیرم
romangram.com | @romangram_com