#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_25
عاشق وقتيم كه عصبيم و نازم ميكشه
پویان: به به جواهر خانم حالا کجا این اقاتونو قایم کردی
جواهر: بروو بابا من خوشم اومد از این متن برات خوندم
پویان ادکلنش رو برداشت و رو خودش خالی کرد رو به جواهر گفت: پاشو بریم دیگه باید رمزه وای فای رو عوض کنم من تمامه حجمم رو دانلود کردی
جواهر:نوش جونمممم
با بیرون رفتن جواهر و پویان دوباره حسه حالت تهوع اومد سراغم بدو بدو رفتم دستشویی و تمام محتویات معدم رو خالی کردم لاغر تر از همیشه به نظر میومدم و زیره چشمام هم گود رفته بود انگار از قیافه خودمم بدم میومد چون دوباره حالم بهم خورد ولی دیگه چیزی نبود که بالا بیارم
مهتااااب مهتاببب چته تو دختر بیا ببینمت بیا بریم بیمارستان
مهتاب:حااالم... خیلی..یی بده پ..ویان خیی..لیی بدم از خو..دمم بدم..میاد داد میزدم دیگه صبرم تموم شده بود انقدر حالم بد بود که داشتم مرگ و به چشمام میدیدم ' پویان:پاشو دردت به سرم پاشو ببرمت دکتر تو که داغون کردی خودتو مهتاااابم پاشو نشین رو زمین
پویان تو پوشیدن لباسام کمکم کرد اونقدر بی حال بودم که حسه مخالفت کردنم نداشتم پویان روی دوتا دستاش بلندم کردو به از خونه خارج شد سواره اسانسور شد چشمام و بسته بودم و سرم رو سینه ی پویان بود اشکام کت اسپرته ابی شو خیس میکرد دره اسانسور که باز شد جواهر پشته اسانسور بود با تعجب به ما نگاه کرد بعد رو به پویان گفت:مهتابم با ما میاد دنباله خونه
پویان:بعدا میریم دنباله خونه فعلا باید بریم بیمارستان
جواهر:..بی..مارس..تان..بیمارستان واسه چی ب.یا ببریمش..مطبه سولما..ز
پویان:نه میریم بیمارستان خودمون دکتر ذکریا هم امروز هست اون معاینش کنه بهتر پویان منو رو صندلیه عقب گذاشت عین جنین تو خودم جمع شده بودم
ماشین باسرعت حرکت میکرد و حرکت ماشین برام مثل گهواره ایی بود که تکون میخورد و صدای غرغر های جواهر و پویان که خودشو سرزنش میکرد واسم لالایی بود: تقصیره منه دیگه بگو اخه غرورت مهمه یا مهتاب که داره جلوت پرپر میشه عجب کودنیم من دوماه پیش وقتی تو پارک غش کرد باید میبردمش دکتر نه حالا
جواهر:طوریش نیست که بابا شلوغش میکنی توهم هرکس بالا اورد که
پویان: یه بار دوبار اقا اصلا سه بار مهتاب از وقتی تو اومدی خونمون حالش بده میفهمی کسل و بی حاله همش بالا میاره سرگیجه داره
romangram.com | @romangram_com