#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_19

اونقدر با خدای خودم حرف زدم اون قدر گله کردم که وقتی به خودم اومدم ستاره ها تو اسمون بهم چشمک میزدن

یکیشون خیلی برق میزد خیلییی

بلند شدمو ایستادم و به اون ستاره ی چش مک زن خیره شدم

مهتاب:ستاااااااااااااره خوش بحالتتت اجیی میبینی چیشدممم

دیدی مهتاببب چیشد اجییی ببین با مهتاب کوچولوت چیکار کردن

اجیی بیااا منو ببر پیش خودت خستم از زندگی از ادماش بابا منم ادمم احساس دارم حیوون خونگی که نیستم

دارم خفه میشم بالان از اینجا که تگاه میکنم خیلی بالام ولی،ولی اکسیژن ندارم

************

بیاااتو دیگه ناز نکن

اخه هتل میموندم دیگه پویان خوب نیست مزاحمه شما بشم اخه

پویان:بیاااا تو دیگه جواهر خونه خودته

صدای پویان و یه دختره بود

پویان:مهتااااااااااااااااااب

بیا تو دیگه جواهر مثلا ما هفت سال همخونه بودیم بازم رودروایسی مهتاااب

چشمام پف کرده و موهام چولیده بود تو چشمام یه مداد کشیدمو یه شونه به موهام زدم خداروشکر لباس های توخونه بخاطره سلیقه قشنگه پویان همیشه شیک و باکلاس بود از اتاق خارج شدم ، پویان بادیدنه چشمای سرخم پوزخند زدو گفت: این جواهره مهتاب چند وقتی تا یه خونه ی خوب پیداکنه خونه ی ما میمونه توهم تنها نیستی مشکلی که نیست


romangram.com | @romangram_com