#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_15

مهتاب: برو بیرون حاضرشم

پویان هنوزنگاش به من بود از اتاق خارج شد منم سریع یه مانتوی یشمی با شلوارپاکتی مشکی و شال مشکی پوشیدم و یه ارایش ملیح کردم تا صورتم مثل ارواح نباشه کتونی زرنگی های مشکی پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم پویان روی مبل نشسته بود وقتی صدای درو شنید بلندشد و بادیدن مانتوم اخماش رفت توهم با ناراحتی سویچ ماشینوبرداشت و از خونه بیرون رفت منم پشته سرش ،تو اسانسور به صورتم زل زده بود یدفعه بغلم کرد محکم چسبیده بودم بهش توبغلش فشارم میداد سیع کردم دورش کنم ولی تلاش فایده نداشت دوباره داشت گریم میگرفت که اغوششو باز کردو گفت : بامن لج نکن من زندگیمو واست فدا میکنم به قران مهتاب قبله اینکه حرفه دیگه ایی بزنه دره اسانسور بازشد و من فوری پریدم بیرون

************

مهتاب دوست داری بریم شهربازی من امروز واسه توزود اومدم کله بیمارستان بهم میگن زن ذلیل راست میگن دیگه

مهتاب:من خستم بریم خونه

_..........

مهتاب:از ساعت شیش بیرونیم خسته شدم بریم خونه

پویان: هِه حالا اگه محمد بود حاضربودی تا صبح باهاش توخیابونا بچرخید

مهتاب:بسسسسسسسس کن دییییییگه خسسسسسستتتتتممم کردیییی من چیییکاااار بکنممممم تا دیگه منو یاد گذشتتته ننداااازییی از یه طرررف میگی باید فراموووش کنی از طرفی خودت یاااااددددمممم میاری دارییی دیووونم میکنیییییی هنوووز چهل و هشت ساعت نگذشتتتتته خسته شدم

پویان:باااااشه بااااااشه ااااروم باااش دیگه یااااادت نمیارم تقصیره من بود میریم خونه فقط حرص نخور بااااااشه

مهتاااااب مهتاب گرررریه نکن جون من

(دوهفته بعد)

پویان: مهتااااااااب من دارم میرم شبم دیر میام لطفا منتظرم نباش گل خانم

پویان از خونه بیرون رفت تودلم گفتم چقدرم من منتظره توهم شبا

باخیاله راحت رفتم و روی تخت دراز کشیدم امشب از عذاب خبری نبود


romangram.com | @romangram_com