#فقط_بخاطر_دخترم_پارت_10
جای خنگ بازی نبود اشکامو پاک کردم و کفشای پاشنه هفت سانتیمم از پاهام در اوردم و شروع کردم به دویدن از هتل خارج شدیم محمد منو دنباله خودش میکشوند نمیدونستم کجا دارم میرم فقط میدونستم میخوام برم
محمد منو به پشت باغ برد ماشینش اونجا بود فوری سواره ماشینم کردو خودشم نشست و پشت فرمونو شروع به گاز دادن کرد
کلاهه شنلم کنار رفت و چشم محمد به موهام افتاد ولی دیگه موهام رنگه مورده علاقه محمدم نبود محمد موهای خودمو میخواست تاج بزرگ و زیبایی رو سرم بود و روی سرم میدرخشید ناخنام با لاک صدفی رنگ شده بود واقعا محشر شده بودم ولی همچین چیزایی رو نمیخواستم من محمدو میخواستم که حالا برای رسیدن بهش چند قدم فاصله مونده الهی بمیرم صورتشم زخم شده بود همین جوری که اشک میرختم به محمد گفتم : چرا نیومدی من نیم ساعت تو اون دستشویه لعنتی منتظرت بودم محمد اشکاش پایین اومدو گفت: بخدا اومدم ولی ببین چه بلایی سرم اومد وقتی تو به من پیام میدادی دکتره فهمیده انگار......
نگاهمو به ایینه دوختم ارایشم همون جوری بود که اولش بود خوبی لوازم خارجی و مارک دار همینه دیگه با دیدن ماشین عروس سفیده بدونه سقفی که با سرعته نور دنبالمون بود قل*ب*م ریخت
م...مح...محمم...محمد....دن..بالمون. دنبالمونه..
محمد:لعنتیییییی محمد پاشو روی گاز فشار میداد ماشین خیلی داغون بود و هر ان امکان داشت چپ کنه با زیاد شدن سرعته ماشینه محمد ماشینه پویان سرعت گرفتو در عرض چند ثانیه کناره ماشینه ما قرار گرفت اونقدر جیغ زدم که صدام در نمیومد ممممممححححححمممممممددددددد
اررروم برووو خودتو میکشی اخر
ماشینه پویان پرواز کردو از ما دور شد خیلی زود جلوی ماپیچیدو از ماشین پیاده شد دیگه راهی نبود هم خودمو هم محمدو میکشه
پویان عربده میکشید: بیییااااااا پااااااییییین بی ناموس بیاااا بی همه چیییز
بامشت چنان تو شیشه ی ماشین محمد کوبید که شیشه ها ترک برداشت محمدم ترسیده بود پویان با مشت و لگد افتاده بود به جونه ماشینو ازمون میخواست پیاده شیم ماشین محمد روشن نمیشد _ترررخدااااااا خوااااااهش میکنممممم
ضربه محکمی به شیشه جلو زد که شیشه های ترک خورده از هم فروریختن دیوونه شده بود دره ماشینو باز کردو محمدو از ماشین بیرون کشید با مشتای نیرومندش تو صورت محمد میزد و به جیغ های من هیچ توجهی نداشت
به سمتش رفتم اگه دور میموندم محمدم تلف میشد
ننننننزززننننننششش ترررخدااااااا اقا پویان ننننززززنششششش محمدمممممممم
محمد خونی مالی کناره ماشین افتاد و پویان به سمته من اومدو چنان سیلی به گوشم زد که تو عمرم همچین کتکی نخورده بودم گرمی خون رو روی صورتم حس کردم هیچ کس از اون اتوبان در نمیشد دوسه تا ماشینیم که گذرشون به اینجا بود بی توجه رفتن، پویان لگد محکمی به پهلوی محمد زد که فریاده منو محمد باهم به هوا رفت به سمت من اومد و گفت:ددددررردتتتت اومد عشقتووو زدممم اره درده واقعی رو امشب نشونت میدم منو حول دادو به سمته ماشین برد پرتم کرد تو ماشینو خودشم نشست و بعده دور زدن با سرعت
خانم رادمهر:کجا بودی هان دوساعت معطله تو شدیم
romangram.com | @romangram_com