#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_99
مامان: وا مادر خوب بگو ما هم بخندیم.
پدرام: هیچی یکی از دانش آموزای آریان واسش یه دسته گل رز زر د گرفته بود و ودورش رو پر از کاغذای صورتی و نارنجی کرده بود. یه چند تا رمان صورتی هم بهش آویزون بود. اول که گفت باور نکردیم ولی وقتی دسته گل رو نشونمون داد ترکیدیم از خنده. دقیقا اون رنگایی توش بکار رفته بود که آریان ازش متنفره. تازه خنده دار تر از همه اینکه دختری همسن پریناز خودمون واسه آریان نامه نوشته که عاشقتم و از این حرفا. بعدشم اصلا تولد آریان نبوده ... تولد آریان اسفند ...
- من نمی دونم دخترا عاشق چی آریان میشن؟ درسته تیپ خوبی داره ولی اونقدرا هم خوشگل نیست. جذاب هم که اصلا به قیافه ش نمی خوره.
پدرام طوری که خودشو می خواست عصبی و غیرتی نشون بده صداشو کلفت کرد و گفت:
- اونوقت شما تنهایی به این نتایج رسیدی؟
واسه اینکه سوتی نداده باشم سریع گفتم:
- نه..من که نه ... آخه مگه میرم کلاس که قیافه استاد رو بررسی کنم؟ اینا رو سارا کشف کرده بود.
پدرام یکم مکث کرد و بعد ازمامان تشکر کرد و رفت تو اتاقش. یکم بهش شک کردم با خودم گفتم نکنه اون هم مثل سارا ... اما بعد با خودم گفتم سارا هنوز خیلی بچه ست. اینو همیشه خود پدرام میگه پس پدرام عاشقش نمیتونه شده باشه.
romangram.com | @romangram_com