#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_79
یه سکوتی بینمون برقرار شد. آریان هم سیگاری آتیش زد و شروع کرد به سیگار کشیدن. داشتم خفه می شدم. یه چند تا سرفه الکی کردم اما اصلا به روی مبارکشم نیاورد وسیگارش رو ننداخت.
آریان: پریناز یه چیزی گفتم که الان موندم چیکار کنم؟
نمیدونم از شمال که برگشتیم کی به این اجازه داد بود راحت بهم بگه پریناز. جوابش رو ندادم که دوباره گفت:
آریان: مربوط به تو هم میشه ها
- یهو قیافه خودم رو تو آیینه کنار دیدم که ریمل هام راه افتاده بود سرمو انداختم پایین و با لحنی که سعی می کردم خیلی مظلومانه باشه گفتم:
- استاد میشه منو یه لحظه ببرید خونمون؟
آریان: واسه چی؟
- یه مشکلی هست.
romangram.com | @romangram_com