#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_78

آریان از ماشین پیاده شد وگفت:

- این آقا غلط کرده. برو تو ماشین ببینم.

سریع رفتم سوار ماشین شدم و بغضم ترکید. اشکام از گوشه های چشمم جاری شد که با صدای خوش و بش کردن آریان با پسره برگشتم به سمتشون ... آریان دستش رو گذاشته بود رو شونه پسره و با هم حسابی گرم گرفته بودن ... پسره هم بلند بلند می خندید.

گریه م شدید تر شد. چشمام رو بستم که یکم آروم بشم که درماشین بهم خورد و ماشین راه افتاد. حسابی از دستش حرصی بودم.

- استاد اینطور که شما ادبش کردید فکر نکنم دیگه هوس مزاحمت به سرش بزنه.

آریان با یه چشم غره برگشت سمتم و گفت:

- یکی از شاگردام تو واحد پسرونه آموزشگاه بود. میفهمی؟اگه کاری می کردم ازفردا خبرش می پیچید تو همه ی آموزشگاه ها و از آموزشگاه اخراج میشدم.

یکم خجالت کشیدم . سعی کردم با یه کلمه نزارم بحث ادامه پیدا کنه.

- ببخشید

romangram.com | @romangram_com