#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_77
- سلام استاد پرینازم شرمنده مزاحم شدم. بابا گفت قراره زحمت بکشید بیاید دنبالم ...
با صدایی که خنده توش موج می زد گفت:
آریان: آره فقط من بیام آموزشگاه می شناسنم واسه جفتمون بد میشه تا دودقیقه دیگه می رسم. بیا کوچه قبل از آموزشگاه
- چشم ممنون
سریع گوشی رو قطع کردم واومدم به سوتی که دادم فکر کنم که متلک گفتن های یه پسر اعصابم رو خورد کرد. شروع کردم به راه رفتن تا برسم به اون کوچه ای که آریان گفته بود. هر چی قدم هام رو تند تر می کردم پسره هم قدم هاش رو تند تر می کرد و پشت سر هم حرف می زد. به کوچه که رسیدم خلوت وتاریک بود. خیلی ترسیدم. بغض کرده بودم که همون موقع صدای بوق ماشین آریان اومد. سرم رو اوردم بالا ... پسره داد زد:
- داداش مزاحم نشو با منه
آریان خنگ هم با تعجب به من نگاه کرد. یکی نبود بهش بگه آخه می خواستم با دوست پسرم برم بیرون تو رو می خواستم چیکار که بیای دنبالم؟ بغضم اجازه نمی داد درست حرف بزنم.
- این آقا ... م..زاحمم ... شد.
romangram.com | @romangram_com